حتی پسوند سبز را میتوانستی بر سر در مغازههایی ببینی که به تأسی از این مجموعه، نامی را برای مغازه هایشان و حتی شرکتشان یا حتی ساختمانی انتخاب کردند.
این در وهله دوم نشان از مخاطب پذیر بودن این مجموعه خانوادگی و سبز داشت و در وهله اول نشان میداد که تا چه اندازه رسانه سیما دارای تأثیرگذاری بر عموم مردم است.
حالا به اندازه 10 سال دوری از آن سریال، سریالهای دیگری ساخته شده که یا آن ویژگی مخاطب پذیر بودن را داشتهاند یا نه اما آن شق اول قصه بلاتغییر است. رسانه تلویزیون
تأثیر گذار است.
اگر از این زاویه بخواهیم نگاهی به سریال خانه سبز که در حال حاضر با نگاه ویژه مسئولان شبکه دو و البته در یک زمان نه چندان مناسب دوباره به روی آنتن این شبکه رفته است، بیاندازیم، پی به نکتهای مهمتر در این راستا میبریم. اینکه برنامه سازان و مدیران شبکهها در چه فاصلهای از چنین سالهایی که خانه سبز تولید و پخش شد برنامههایی را روانه آنتن میکنند.
در خانه سبز همان طور که از نامش پیداست سبزی و طراوت و نگاه هدفمند به بنیان خانواده و حفظ و یاد آوری ارزشهایی که بیم آن میرفت از یاد برود محوریت دارد. نگاهی امیدوارانه و سرزنده در کنار طنزی که هم از شخصیتها برون میآید و هم از موقعیتها مجموعهای را به وجود آورده که در پایان سهم مخاطبش غم و اندوه و اضطراب و افسوس نیست.
سهمی که این روزها اغلب نصیب بینندگان سریالهای تلویزیونی میشود و بهرغم استقبال مردم از سریالهای روز، تحلیلی سطحی از میزان استقبال غیرمنتظره مخاطب از سریالی خارجی مانند جواهری در قصر که در آن نیز امید یکی از عاملهای رعایت شده مجموعه سازانش بوده نشان میدهد که مخاطب ما چقدر تشنه روشنی دیدن در
داستان سرایی های رسانه برای سرگرم کردنش است.
خانه سبز گرچه انتقادهای خود را از خصوصیات منفی آدمی دارد و عیان میکند اما هوشمندی و هدفمندی سازندگانش یکسره شخصیتهای مجموعه اش را، که در هم ذات پنداری کامل مخاطب پذیرفته میشوند، زیر سؤال نمیبرد و نابود نمیکند.
متأسفانه لبه انتقادی مجموعه سازان از شرایط اجتماعی و شخصیتی مردم معاصر چنان بالا گرفته که چشم رسانه و برنامه سازان از تأثیرات مخرب چنین هجومی به روان انسانها نادیده گرفته شده است و کمتر میتوانیم این روزها سریالی ببینیم که در آن هوایی تازه کنیم؛ کاری که با دیدن حتی تکرار مجموعهای چون خانه سبزعاید مخاطب میشود. خانه سبز فرصت تجربه شده خوبی بود که به غفلت از آن گذشتیم. در حالیکه از کوچکترین نمونه موفقی این روزها بارها کپی برداری میشود عجیب است این غفلت.
اما این غفلت تنها به این جنبه بسندهنمیشود. مجموعه خانه سبز از نظر ساختار مجموعهسازی دارای استانداردهایی است که شاید درباره آنها بد نباشد بیشتر بنویسیم.
خلاقیتهای به کار رفته در این مجموعه خانوادگی چنان در ذات کار تنیده شده که وصله پینهای بهنظر نمیرسد؛ خلاقیتهایی مثل شنیدن صدای موسیقی صحنهها توسط بازیگران و اظهار نظر درباره آن بهطوریکه موسیقی گاهی تبدیل به شخصیتی میشود و گاه تبلوری میشود از شخصیت خود خانه سبز که خانوادهای کامل از کوچک و بزرگ را در خود جای داده.
یا حضور روح جد خانواده که توسط همه دیده نمیشود. نوع دیالوگ نویسی خاص برای شخصیتها یا تیپسازیهایی که هر جا لازم باشد تبدیل به شخصیت میشوند و...
اینها تنها خلاقیت صرف را نشان نمیدهد بلکه خود از مطلبی دیگر و خصوصیتی دیگر حرف به میان میکشد که این روزها کمتر سریالسازان ما با حجم انبوه کارهایشان و سرعت تولید دغدغهشان است؛ این مطلب که نه تنها فکر و ایده مجموعه از قبل کاملا مشخص بوده بلکه یک طرح و نقشه کامل، گروه اجرایی را هدایت میکرده تا جاییکه موسیقی صحنهها نیز از قبل و در سناریو مشخص شده.
در حالیکه این روزها نه تنها فکر و هدف کامل معمولا در طول کار شکل میگیرد بلکه دیالوگها و شخصیتها نیز از قبل قوامی نیافته، کار کلید میخورد.خانه سبز با هدف نشان دادن یک خانواده سبز و الگو پایه ریزی میشود.
در این خانه مرد و زنی (خسرو شکیبایی و مهرانه مهین ترابی) محور اصلی قصه هستند که در ابتدای سریال پسرشان( رامبد جوان) در سن 19- 18 سالگی ازدواج میکند ( با آتنه فقیه نصیری) و به طبقه بالا میروند تا زندگی مشترکشان را شروع کنند. در طبقه پایین این خانه پدربزرگ و مادربزرگ ساکنند( داریوش اسدزاده و حمیده خیر آبادی) و طبقه کناری خواهر مرد خانواده(اکرم محمدی) با پسر کوچکش زندگی میکند در حالیکه شوهرش را از دست داده.
مسائلی چون عدم سختگیری جوانان در ازدواج، احترام به بزرگترها، روح خانوادههای ایرانی و حضور پدر بزرگها و مادربزرگها، پذیرش خواست کوچکتران، قهر و آشتیهای زن و شوهر و... در یک فضای صمیمی و ملموس طوری بیان میشود که نه حالت شعاری دارد و هم میتواند پایان تلخی نداشته باشد و حتی گاه پایان کلیشهای اش را برای مخاطب قابل قبول جلوه دهد.
از چارچوب هدف کلی و خانه سبزش هم فراتر نمیرود وبه پیچیدگیهای فرا متنی دچار نمیشود. گرچه گروه تولید و پشت صحنه در به وجود آمدن چنین حال و هوایی نقش مهمی دارد اما شاید بیش از آن بازی بازیگران مجموعه است که یکدستی آن و بروز تواناییهایشان در خدمت به خلق یک خانه سبز را سبب میشود. باز هم این روزها تک و توک سریالی را شاهد هستیم که با چنین فضای یکدست بازی و چینش صحیح بازیگران توانا روبهرو باشیم.
درسهایی که باید از این مجموعه میگرفتیم شاید بیش از اینها باشد اما طرح یک پرسش جدی از مسئولان رسانه نباید بماند برای وقتی دیگر و آن اینکه وقتی مجموعهای که بیژن بیرنگ و مسعود رسام گرد آوردند و به خوبی در ارتباط با مخاطب و اهداف رسانه موفق بودند چرا مورد غفلت و فراموشی قرار گرفتند و از آنها بیش از این استفاده نشد تا بعد از 10 سال شاهد حضورشان آنهم با تکرار یک مجموعه و نهایتا ساخته شدن ادامه همان طرح باشیم؟
البته که امید وار هستیم با پخش ادامه مجموعه به این نتیجه نرسیم که 10سال تغییر روال در ذائقه مخاطب، این برنامهسازان را هم از آن هدف سبز دور کرده باشد.